خاطرات خوابگاه

ساخت وبلاگ
کل سهم دستاورد های من در زمینه ی قرعه کشی تو جاهای مختلف، یه اتو بوده تو سال هشتاد و چهار از بانک سپه! اون زمان مامان گفت اینو میذارم روی جاهازت که هروقت شوهر کردی، بگی اینو از فلان جا بردم! واقعیتش مامان از همون اول روی من حساب ویژه ای باز کرده بود! فکر میکرد دختر ته تغاریش نسبت نزدیکی با لوک خوش شانس داره ولی واقعا اینطوری نبود! از اون سال به بعد تو هر قرعه کشی ای که شرکت کردم، هیچی برنده نشدم. خاطرات خوابگاه...
ما را در سایت خاطرات خوابگاه دنبال می کنید

برچسب : شانس,اعتقاد,داری؟, نویسنده : rafiename2016 بازدید : 98 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1396 ساعت: 20:46

◈ تگ ها معرفی فیلم مخاطب خاص دبیرستان دوست داشتنی ها دیالوگ های بی مخاطب دلتنگی جیم تخته سیاه بغض آخرین مطالب حکمتانه! نه "تو" خلیل خدایی نه من چو اسماعیل سکوتم را نفهمیدی... دیدنت معجزه ی خوبی بود هرچند دور! اگه صدامو میشنوی، دوباره تماس بگیر :| ظهور کن منجی عالم بشریت کاش میتوانستم بغلش کنم! بانو جان! عشق خاموش غزل های منی مثلا :| حق ندارید! بهم میگن خاله رفیعه {آیکن قلب} پر بینن خاطرات خوابگاه...
ما را در سایت خاطرات خوابگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rafiename2016 بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 19:37

◈ تگ ها معرفی فیلم مخاطب خاص دبیرستان دوست داشتنی ها دیالوگ های بی مخاطب دلتنگی جیم تخته سیاه بغض آخرین مطالب حکمتانه! نه "تو" خلیل خدایی نه من چو اسماعیل سکوتم را نفهمیدی... دیدنت معجزه ی خوبی بود هرچند دور! اگه صدامو میشنوی، دوباره تماس بگیر :| ظهور کن منجی عالم بشریت کاش میتوانستم بغلش کنم! بانو جان! عشق خاموش غزل های منی مثلا :| حق ندارید! بهم میگن خاله رفیعه {آیکن قلب} پر بینن خاطرات خوابگاه...
ما را در سایت خاطرات خوابگاه دنبال می کنید

برچسب : حکمتانه, نویسنده : rafiename2016 بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 19:37

آدم یه وقتایی، بخاطر یه مصلحتایی حرفی نمیزنه. لال مونی میگیره که اوضاع از اینی که هست خراب تر نشه. لال مونی میگیره و جلوی چشم خودش، متهمش میکنن به نفهم و بیشعور بودن! و بازم لال مونی میگیره. لال میشه چون میترسه. از آدما میترسه. از خودش میترسه. از قلب ساده ش میترسه. از حافظه ی جلبک گونش میترسه. از اینکه حرمتا ازبین بره هم میترسه! آدم یه وقتایی، دوباره و دوباره، همه ی اونچه که گذشته رو مرور میکنه! ب خاطرات خوابگاه...
ما را در سایت خاطرات خوابگاه دنبال می کنید

برچسب : سکوتم,نفهمیدی, نویسنده : rafiename2016 بازدید : 102 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1396 ساعت: 17:00

امکان نداره بچه ای رو در هرجایی، ببینم و بهش لبخند نزنم! "هر بچه ای". چه با نمک، چه بی نمک. چه خوشگل، چه زشت. چه سفید، چه سیاه. نمیدونم این علاقه م به بچه ها از کجا نشات میگیره. شاید چون هنوز خودم بچه م، باهاشون خو میگیرم! شاید چون بچه م، حرفشونو بهتر میفهمم به نسبت بقیه. شاید... برده بودمش دندون پزشکی. خانم دکتر گفت تو 24 ساعت اول، دردش طبیعیه. ممکنه خیلی اذیت کنه. رسیدیم مرکز. نمازمو که خوندم، خاطرات خوابگاه...
ما را در سایت خاطرات خوابگاه دنبال می کنید

برچسب : خدایی,اسماعیل, نویسنده : rafiename2016 بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1396 ساعت: 17:00

چند روز پیش یه خانومی زنگ زده بود برای پسرشون به عنوان امر خیر برای اینجانب. مادر، پس از تفتیش کامل و گرفتن جزیی ترین اطلاعات موجود و ممکن، فرموده بودن "باید با حاج آقامون مشورت کنم، دوباره تماس بگیرید" . چند روز بعد تر، وقتی دوباره تماس میگیرن، گویا کسی خونه نبوده. شمارشون میوفته روی تلفن. از اونجایی هم که والدین گرام بنده، علاقه ی وافری!! به اینجانب دارن و اصلا و ابدا دلشون نمیخواد من از پیششون خاطرات خوابگاه...
ما را در سایت خاطرات خوابگاه دنبال می کنید

برچسب : صدامو,میشنوی,دوباره,تماس,بگیر, نویسنده : rafiename2016 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 1:17

توی این همه اتفاقات تاریک، دیدنت معجزه بود. راستش هیچ وقت به معجزه اعتقادی نداشتم. معجزه برای من، مثل یه شانس بزرگ بود همیشه. یه اتفاق خارق العاده که بی هوا و سر زده میاد سراغت. چند روز پیش، مهدیه ( یکی از بچه های مرکز) ازم پرسید:" معجزه یعنی چی خاله؟! " موندم چی بگم! یه آن فکرت افتادم. گفتم :" معجزه یعنی توی این شهر به این بزرگی، با این همه آدم جورواجور، این همه کوچه و خیابون شلوغ، یکیو ببینی که خاطرات خوابگاه...
ما را در سایت خاطرات خوابگاه دنبال می کنید

برچسب : دیدنت,معجزه,خوبی,هرچند, نویسنده : rafiename2016 بازدید : 114 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 1:17